سلام مــاه مــن ! دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …! گفتم بیایم سراغ ِ خودت .. احوال مهتابیت چطور است ؟! چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟! چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟! چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟! چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟! چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است ! راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟! می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟! یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد ! تو فقط ماه من بمون و باش ! ماه من ! مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش
خدایا تو که پیرهن نمی پوشی!پس من هر چی باشه کلی پیرهن بیشتر از تو پاره کردم!.... میشه به حرفم گوش بدی؟؟؟؟... میشه اجازه بدی........ من به عشقم برسم؟

معلمــــ میدانستـــــ فاصله ها چه به روزمانــــ می آورند که به خطـــ فاصله ها میگفتـــــــ: " خط تیره ..... "
نام : افسانه
نام خانوادگی : پاکرو
متولد : ۱۱/۲/۱۳۶۲
محل سکونت : تهران
تحصیلات : لیسانس نقاشی
معروفترین اثر : رویای خیس
خانم افسانه خانم با فیلم سینمایی ((محکومین بهشت)) که در اسفند ماه سال ۱۳۸۵ اکران شد به اهالی سینما معرفی شد.
بقیه عکس ها در ادامه مطلب
مرجع خبری پرسپولیس : هافبک تیم فوتبال پرسپولیس گفت: مطمئن باشید در دیدار مقابل الغرافه مجیدی هیچ خطری برای ما ندارد.
حسین بادامکی در مورد بازی مقابل الغرافه قطر اظهار داشت: ما روز سختی را برابر حریف قطری در پیش داریم. الغرافه پس از تساوی مقابل الهلال با شرایطی به میدان میرود تا به هر ترفندی شده مقابل ما به امتیاز برسد.
وی افزود: البته قطریها این را میدانند پس از پیروزی پر گل پرسپولیس مقابل الشباب پرسپولیس ما در شرایط بسیار مطلوبی قرار داریم و انگیزه لازم را برای رسیدن به ۳ امتیاز و حتی یک امتیاز در زمین حریف را داریم. امیدوارم که با یک بازی خوب دست پر از قطر به تهران برگردیم.
بادامکی درباره شانس صعود پرسپولیس به مرحله بعد لیگ قهرمانان آسیا نیز گفت: همه میدانند ما یکی از بهترینهای گروه خودمان هستیم، اگر همینطور رو به جلو برویم صعود ما قطعی است، اما از همه چیز مهمتر این است که ما به عنوان تیم اول به مرحله بعد صعود کنیم تا در مرحله دوم کارمان راحت شود.
هافبک پرسپولیس درباره حضور فرهاد مجیدی در الغرافه قطر نیز گفت: نگران نباشید، هیچ بازیکن خطرناکی برای ما ندارد. قطعا برنامهریزیهای لازم را انجام خواهیم داد، مطمئن باشید مجیدی هیچ خطری برای ما ندارد و ما میدانیم باید چطور مقابل این بازیکن ظاهر شویم. ما سال 91 را با یک نتیجه خوب آغاز کردیم و قطعا سعی خواهیم کردیم با نتایج خوب آن را دنبال کنیم تا دل هوادارانمان شاد شود.
خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته... بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم بیا تا دل کوچــــــــــکم را خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن. که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم خدایـــا کمـــک کـــن : که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد.. کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش... مبـــادا بمیـــرد...!!! خــــدایــا دلــــــم را که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت. اگر چه شــــــکســــــته شبــــی می فرســــتم بــرایــت...
مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دست مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته ودر جاده ای روشن وتاریک راه می رود مرد جلو رفت و از فرشته پرسید:این مشعل وسطل آب را کجا می بری؟ فرشته جواب داد : می خواهم با این مشعل بهشت را آتش بزنم وبا این سطل آب آتش جهنم را خاموش کنم آن وقت ببینم چه کسی واقعا" خدارا دوست دارد .....؟؟ (( نقل از کتاب دوستی که هیچ وقت نمی میرد))
امام علی (ع) می فرماید:مردم در انجام عبادات سه گونه اند: عده ای ازترس جهنم خدارا عبادت می کنند عبادت اینان مثل اطاعت غلامان است که از ترس شکنجه ارباب کاری را انجام می دهند. عده دیگر به خاطر رسیدن به بهشت خدارا اطاعت می کننداینان مثل تجارند که برای جلب سود ومنفعت کاری را به انجام می رسانند اما عده ای خدارا فقط به خاطر خدا عبادت می کنند نه از ترس جهنم ونه دستیابی به بهشت ..عبادت این گروه عبادت آزادگان و وارستگان است...
همانطوری که مادر حدس زد شد
پدر آمد به شهر و نابلد شد
به شهر آمد، بساط واکس واکرد
نشست آنجا که معبر بود، سد شد
پدر را شهرداری آمد و بُرد
بساطش ماند بی صاحب، لگد شد
پدر از معضلات اجتماعی است
که تبدیل ِ به شعری مستند شد
و بعد آمد کوپن بفروشد اما
شبی آمد به خانه، گفت:«بد شد
دوباره ریختند و جمع کردند
خطر از بیخ گوشم باز رد شد»
پدر جان کَند و هی از خستگی مُرد
نفس در سینه اش حبس ابد شد
به مادر گفت:«من که رفتم اما
همانطوری که گفتی می شود، شد»
به یاد روی ماهش بودم امشب
نشستم، گریه کردم، جزر و مد شد
آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود. اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروت کروکی جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت. قبول نکردم. راست اش تحمل اش را نداشتم. بعد موقعیت دیگری پیشنهاد کردند : پاریس خودم هنرپیشه می شدم و زنم مدل لباس. قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یکی از آنها نه سالگی در تصادفی کشته میشود. گفتم حرف اش را هم نزنید. بعد قرار شد کلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایین شهر ناپل زندگی کنیم. توی دخمه ای عینهو قبر. اما کسی تصادف نکند. کسی سرطان نگیرد. قبول کردم. حالا کلودیا- همین که کنارم ایستاده است - مدام می گوید خانه نور کافی ندارد، بچه ها کفش و لباس ندارند، یخچال خالی است. اما من اهمیتی نمیدهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با سرطان و تصادف. کلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچه ها هم نمیدانند