حال خوب من
اس ام اس....پـ نـ پـ....خلاصه همه چی توشه

دخترک که از درس جبر نمره نیاورده بود و بهترین دوستش هم او را ترک کرده بود پیش مادرش رفت و گفت: “همش اتفاق های بد می افته!”
مادر که در حال کیک پختن بود از او پرسید که آیا کیک دوست دارد؟
و دخترک جواب داد: “البته! من عاشق دست پخت شما هستم.”

مادر مقداری روغن مخصوص شیرینی پزی به او داد دخترک گفت: “اه..! حالم رو به هم می زنه!”
مادر تخم مرغ خام پیشنهاد کرد و دختر گفت: “از بوش متنفرم!”
این بار مادر رو به او کرد و پرسید: “با کمی آرد چطوری؟” و دختر جواب داد که از آن هم بدش می آید.
مادر با چهره ای مهربان و متین رو به دخترش کرد و گفت: بله شاید همه این ها به
تنهاییبه نظرت بد بیایند ولی وقتی آنها را به اندازه و شیوه مناسب با هم مخلوط کنیم یک کیک خیلی خوشمزه خواهیم داشت!

خداوند نیز این چنین عمل می کند؛ ما خیلی وقتها از پیشامدهای ناگوار از پروردگارمان شکایت می کنیم در حالی که فقط او می داند که این موقعیت ها برای آمادگی در مراحل بعدی زندگی لازم است و منتهی به خیر می شود. باید به خداوند توکل کرد و اطمینان داشت که همه این موقعیت های به ظاهر ناخوشایند معجزه می آفرینند.

مطمئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هر روز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند. پروردگار هستی با اینکه می تواند در هر جای این دنیا باشد قلب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند و تو باید صبور باشی و این مراحل را طی کنی..




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟...

من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود:

شاید علتش این باشد که

"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیر باراننرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد.

 

هر قطره‌اش فرشته‌ای است که از آسمان بر سرم فرود می‌آید.

چه می‌دانم؟

خداست که دارد یک ریز غزلمی‌سراید؛

غزل‌های عاشقانه‌ی مهربان و پر از نوازش.

هر قطره‌ی این باران،

کلمه‌ای از آن سرودهاست.




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

دِلـَـــــمــ ؛

گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد !

گـ ـاهے میــ ـسوزَد !

و حَتے گــ ـاهے ،

گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـا میـــ ـشِکَند !

امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد




تاریخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت! پرسیدند : چه می کنی ؟ پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و... آن را روی آتش می ریزم ! گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد! گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد!


تاریخ: یک شنبه 24 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

برو که خسته ام تا ديدي وابسته ام
روزي صد بار قلبه من و شکستي

برو که بسمه تو سينه پر از غمه
برو همين و تو مگه نخواستي؟

برو شکسته ام من و شبا اشک و غم
تنها مونديم گفتي برات مهم نيست
برو دلم پره بدجور ازت دلخوره
برو دلم ديگه به نام تو نيست

برو که از تو عشقه تو من ديگه دل بکنم
اوني که زندگيشو داده پاي غمه تو منم
وقتشه دل بکنم

برو بگو به همه تو خوبي بگو خيلي بدم
برو فکر منم نکن تنهايي رو بلدم
ديدي چه جوري شدم

بگو چي بين ماست برو نگو اشتباست
باور کن من خسته شدم عزيزم

برو که وقتشه برو دلم حقشه
آخه تا کي بايد من اشک بريزم

برو تموم بشه برو دل آروم بشه
دستام ديگه با دسته تو غريبست

برو ديوونه شم آخه چجوري بگم
کاش دلم دل به عشق تو نمي بست

برو که از تو عشقه تو من ديگه دل بکنم
اوني که زندگيشو داده پاي غمه تو منم
وقتشه دل بکنم

برو بگو به همه تو خوبي بگو خيلي بدم
برو فکر منم نکن تنهايي رو بلدم
ديدي چه جوري شدم




تاریخ: چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

چقد تو دوست دارم نميشه باورم
از اون روزي که ديدمت نميري از سرم
آرزوم اينه که يه بار ديگه تو نگام کني تو چشام
آرزوم اينه که بموني تا آخرش تو باهام
ديگه غمي ندارم و دوست دارم تو رو
بيا تمومه عمرم و پيشم بمون نرو
اين روزا داره قلب من فقط ميزنه واسه تو
ميميرم اگه حس کنم ميره جاي ديگه هواسه تو
دوست دارم تو رو
دوست دارم تو رو
دوست دارم تو رو




تاریخ: چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

گنجشک میخندید

به اینکه چرا هرروز بی هیچ پولی

برایش دانه میپاشم…

من` میگریستم` به` اینکه` حتی` اوهم` محبت

` مرا` از`سادگی ام`

میپندارد`…




تاریخ: شنبه 11 شهريور 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

سراغم را از کلاغ بام خانه ات نگیر
که حقیقت بودنم را به تکه پنیری می فروشد
ولی نه!
زندگی این کلاغ هم ماشینی شده است ،
دیگر پنیر نمی خواهد!
پیتزامی خواهد……..!!!!؟؟؟؟




تاریخ: یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)

هنوزحکایت همان غزل است
که بااشک بدرقه
نشستن راه رابه تماشای
رسیدن وهرگزنرسیدن توست
ای مسافر روشنی وآفتاب !
هرچند حکایت تکرار شبانه هایم
حکایت بارش بوسه ومهتاب است
دربسترتنهایی!!!!!




تاریخ: شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,
ارسال توسط محمدمهدی(مهراد)
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 77
بازدید هفته : 349
بازدید ماه : 340
بازدید کل : 703232
تعداد مطالب : 984
تعداد نظرات : 114
تعداد آنلاین : 1




javahermarket

Online User
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
تماس با ما