زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر روانشناس میره ..
دکتر می پرسه : چه اتفاقی افتاده؟
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!
دکتر گفت: خب دوای دردت پیش منه : هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت !!!
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت!!!
دکتر گفت: میبینی؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن !
مرجع خبری پرسپولیس : باشگاه فرهنگی ورزشی پرسپولیس به علی پروین عضو هیات مدیره این باشگاه تسلیت گفت.
علی پروین عضو هیات مدیره باشگاه پرسپولیس در غم از دست دادن پسر خاله خود در سوگ نشسته است. به همین مناسبت باشگاه پرسپولیس به عضو هیات مدیره و پیشکسوت پرسپولیس و کشورمان تسلیت گفت.
گفتنی است؛ مراسم ختم مرحوم احمد خسروی پسر خاله علی پروین فردا (جمعه) از ساعت 12 الی 13:30 در مسجد جامع واقع در شهرک غرب منعقد می گردد.
چرخه ی زندگی مردها :
بچگی :مامان ذلیل
جوانی:دوست دختر ذلیل
میان سالی:زن ذلیل
پیری:بچه ذلیل
مرگ:ذلیل مرده
فرهنگ لغات زنان :
1. آره یعنی نه
2. نه یعنی آره
3. ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن
4. هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه
5. چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم
6. دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی.
وقتی ﺷﻤﺎ ﺗﻠﻔﻨﺘﻮﻧﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﯾﻦ ﯾﺎ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ؟
%۵۰ ﺷﻤﺎ ﻣُﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ!
%۴۹٫۵ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﺪ!
%۰٫۵ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﮕﺘﻮﻧﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯾﺪ ﯾﺎ ﺷﺎﺭﮊ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻩ
لره بچشو میزاره مدرسه تو لندن تا انگلیسی یاد بگیره
تو تهران حکومت نظامی بوده، فرمانده به سرباز میگه که تو اینجا کشیک بده، از هفت شب به بعد هرکسی رو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش که تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش شه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه سربازهه زده یک بدبختی رو کشته! داد میزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه میگه: قربان این یک آدرسی پرسید که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد!
برای لره مهمون میرسه براش یه مرغ سر میبره. مهمونش میگه راضی به زحمت نبودیم . لره میگه : زحمتی نیست سه تاشون رو سگ خورد یکیشونم تو بخور
طی مسابقه دو استقامت در لرستان بدلیل منحرف شدن دوندگان از مسیر مسابقه مسئولان پس از ۶ ماه تلاش توانستند دوندگان را در حوالی یونان به ضرب گلوله متوقف و پیکر پاک آنان را به میهن اسلامی باز گردانند
در اینجا نکاتی هست که باید خدمتتون عرض کنم که باید حتما بهش توجه کنید:
1) اینکه خانمی که میخواید مخشو بزنید ترم چنده؟(هرچی ترم پایین تر باشه بهتره!)
2) به ظاهرش خوب توجه کنید اما گولشو نخورید.خیلی از دخترای چادری دانشگاه عاشق پسرای فشن هستن!
3) به هیچ وجه موضوع رو با اساتید دانشگاه در میون نگذارید.چون هیچ استادی حتی اگر 1% هم احتمال بده که شما سوتی بدید این کار رو براتون نمیکنه و در نهایت خودتون رو ضایع کردید.
4) دخترا به شدت دوست دارن که خودتون باهاشون رو به رو بشید و از پیغام فرستادن و نامه نگاری خوششون نمیاد.فقط خودتون برید جلو
5) در محوطه دانشگاه اصلا به طرف محل نگذارید و با دوستاتون به گپ زدن مشغول بشید و بلند بلند بخندید.البته نه به طور فجیع که حالش به هم بخوره! جوری بلند بخندید که توجهش به شما جلب بشه و سعی کنه که سر از کارای شما در بیاره
خب....تا اینجا با مهمترین نکات مخ زنی در دانشگاه آشنا شدید.....این رو همیشه بدونید که مخ زدن تو دانشگاه خیلی با مخ زدن تو خیابون و چت فرق داره.
با رعایت کردن 5 نکته بالا کار رو به این صورت شروع کنید:
در روز های اولی که تصمیم گرفتید مخ اون بنده خدا رو بزنید سعی کنید به طور خیلی اتفاقی هی سر راهش سبز بشید *اما بی تفاوت از کنارش عبور کنید*یکی دو روز همین کار رو بکنید و ایندفعه یه جای فوق استراتژیک دانشگاه سر راهش سبز بشین....مثلا بوفه یا قسمت کپی دانشگاه.سعی کنید اگر جلو تر از اون هستید نوبتتون رو به دوستتون بدید که به طور اتفاقی بیاید کنارش.
4چشمی به برگه ای که میخاد کپی کنه زل بزنید و ازش راجع به اون سوال کنید و جوابش هرچی که بود با هیجان خیلی زیاد بگید :*من واقعا به این جزوه نیاز دارم!!!* و کاری کنید که مسئول کپی 2 تا از روش کپی کنه.اینجا باید زرنگ باشید و گل بکارید.دستتون رو تو جیب مبارک بکنید پول هر دو کپی ها رو حساب کنید.اینجوری او خانم رو به اصطلاح جزوه گیر کردید!همون معادل نمک گیره!
2 روز صبر کنید و بدون اینکه خودتون رو تابلو کنید با اعتماد به نفس (حتی اگر طرف پیش بقیه همکلاسیاش بود) جلو برین و بگین یه عرض کوچیک راجه به جزوه پریروز داشتم.اگر تنها بود که برین سر اصل مطلب و اگه با دوستاش بود بگید بعدا مزاحم میشم!
وقتی گیرش انداختی که باهاش حرف بزنی به هیچ وجه نباید اسمی از عشق و عاشقی بیاری که کارت مالیده
عین دیالوگ زیر رو براش میگی:
"خانوم فلانی راستش یه چند وقته که میخام یه چیزی بهتون بگم اما موقعیت نداشتم که حرف بزنم و میترسیدم سرم به سنگ بخوره،من از شما خوشم اومده و میخام که بیشتر اشنا بشیم و در خدمتتون باشم"
تا اینجا 40 درصد از مخ دختره رو کباب کردید.صبر کنید تا جوابشو بده ....5 6 کلمه که حرف زد،محترمانه صحبتش رو قطع کنین و دیالوگ زیر رو بگین:
"اولش من میخاستم به استاد فلانی بگم پا درمیونی کنه اما این کارو نکردم و خواستم خودم با شما صحبت کنم و رو در رو حرفامون رو بزنیم و دوستم نداشتم کسی با خبر بشه"
خصوصیت این جمله اینه که اون دختر پیش خودش میگه:عجب آدم با دل و جرئتی.و کلی با این قضیه حال میکنه!
تا اینجا 60% از مخ دختره طیلیت شده....میمونه 10% دیگه که تا میتونید خوش برخورد،مودب و آقا باشید.
اگه تمام مراحل بالا رو عینا انجام بدید 70% کار رو کردید.30% بقیه هم نظر اون خانم هست.
درآخر هم با متانت تمام شمارتون رو رو یه جزوه بنویسید و آروم بدین دستش....مطمئن باشید به احتمال 98% چند روز بعد sms میده یا زنگ میزنه.
بگزار اعتراف کنم!
هر بار آمدم چیزی بنویسم!
از تو و آن روزها! وقتی که به نبودنت فکر کردم!
دستم لــــرزید و قلمم شکست!
من بی تو عاشقانه نمینویسم!
من بی تو ! عاشقی نمیدانم
تا میخواهم به کسی بگویم که دوستش دارم!
پروانه ای می آید درست می نشیند روی موهایم!
از آن روزها...
فقط و فقط و فقط رنگ چشم هایت مانده توی نگاهم!
همین و بس!
نه دیگر تنم هوس نوازش دست هایت را می کند و
نه دلم هوای عاشقانه هایت را !
تو نیستی! قدم زدن زیر باران برای چه؟!
تو نیستی عکس های پر بوسه برای چه؟
تو نیستی اصلا چرا زندگی؟
یک سال گذشت از آخرین نامه ام برایت!
و هنوز هم پافشاری میکنم به فراموش کردنت!
تند تند مینویسم که این نامه تمام شود! غافل از اینکه یاد تو هرگز
پایان ندارد! من اصلا نقطه های پایان را هرگز نگذاشته ام! که حالا بخواهم..
باران یا برف چه فرقی میکند وقتی همه فصل ها به من و تو حسود بودند؟
فلانی میدانی؟
به دنبال چیزی شبیه چشم هایت میگردم بین این ها!
و نیست چیزی شبیه چشم هایت! شبیه آن رنگین کمان نگاهت!
که بی تابم میکرد...!
ساده بگویم آمده بودم که اعتراف کنم!
هر چقدر هم که بزرگ شده باشم!
هرچند سال هم که بگذرد! من هنوز در آن روز ها زندگی میکنم!
و راضیم به همین خاطرات سیاه و سفیدی که مانده!
به همین عکس هایمان! دو نفره هایمان! عاشقانه هایمان!
نه اینکه باران باریده باشد و من بارانی باشم
نه..!
من اصلا حال خوبی ندارم...
اگر خدا کمک میکرد و من محکم تر می ایستادم اینجا..
کسی نمیدید پاهایم از رفتن می لرزد..
تو آنقدر خوب هستی که حرف های سخت من و آنها را...
ساده گرفتی و لبخند زدی!
تو آنقدر خوب هستی که بعد حرف های تلخم گفتی تنها یک
آرزو داری و آن هم خوشبختی من است..
من ِ امروز دیگر من ِ آن روزها نیست..
من ِ امروز را مادر آغوش گرفته و دارد زااار میزند..
من ِ امروز را با دود ِ سیگار طرح کشیده اند..
من اگر اشک میریزم! نه به خاطر پایان قصه نیست!
به خاطر سختی شروع قصه است...
به خاطر همه آنروزها که کل شهر زیر پای ِ ما بود و
همه حسود بودند به کنار هم بودن من و ما...
برای آن روزهاییست که بودی وقتی همه چیز برای من سخت بود..
ولی امروز که تکرار سختی هاست..گفته ام ترکم کنی..!
قولی داده ام به اندازه تمام ستاره ها که نچیده ایم..
قولی داده ام به بزرگی خدا...!
دست های ِ کسی بعد تو دست هایم را میان دستانش نمیگیرد
و کنار هیچکس دیده نمیشوم..
قول داده ام..
قول داده ام ...تنها خوب ِ من...
میمانم روی حرفم..
تو برو...این دنیا دلتنگی می فروشد ! تو برو این دنیا... به من سخت میگیرد
تو برو..
ولی!
رحمی بکن ...رحمی بکن!
کمی آرام تر... . دستی تکان بده! رد پایی بزار..
نخواه اشک هایم ببارد...
من هنــــــــــــــــوز کودکم..!
بگذار دلم خوش باشد..
به پاییز تنیده دور تن ِ عریان درخت ها..
به صدای قار قار ِ کلاغ ها...
من از ادامه راه بعد از تو میترسم
من از این همه "تو" میترسم
و انگار اینجای ِ قصه که میرسد قلم هم هراسان میشود..میلرزد
آذر ماه و یک دنیا اتفاق که می افتد..
یک حادثه ..یک نگاه..
پاییز را دوست دارم ...سیاهی انگار که میرود خودش را بین برف ها گم کند..
و تو میمانی و تو ...
دست ِ تو نبود...دست ِ ما نبود..
آنقدر غرق بودیم که موج هارا ندیدیم...
گوش ماهی هارا نچیدیم..
ذره ذره فرو رفتیم و نفس بریدیم..
حالا هم هرچه نگاه میکنم توی تقویم زندگی..همه اش دیروز است
دیروزهایی که با فردا غریبند...
و همه اش تاریک است !آنقدر که هیچکس زمین خوردنت را نمیبیند..
چه میشود کرد وقتی فرو رفته ای؟
وقتی میدانی بن بست به استقبالت نشسته...
وقتی پر های پروازت را چیده ای و گذاشته ای بین دفترچه خاطراتت
که فرداها..ببینند و بخوانند عمق دلتنگی هایت را...
من دچار شده ام..دچار وهم آمدن زمستانی که
میخواهد تمیزت کند از کثیفی ها..
و روحت را آرام کند از شب گریه های بی معنا..
دلم برات تنگ میشه
باهات زیاد خاطره داشتم..
باهات زیاد جنگیدم...
تورو بستن! خاطرات ِ من و دفن کردن...
از یاد نمیری..
خیلی ها باهات زندگی کردن..!
امروز وقتی رفتم تا دوباره بنویسم!
پرده اشک تو چشام کنار نرفت ...
دارم زار میزنم... واسه تمام روزهایی که با تو
دردو دل کردم..
دوست داشتم..
تو تنها کسی بودی که هیچوقت نخواستم از پیشم بری!