دقــت کـــردیــن دقیقا همون روزی که 5 دقیقه دیرتر بیدار شدی تمام وسایلت مفقود میشن?
دقــــــــــــــــت کردین:
یک سری از کارهای اداری هست که هیچ وقت لازم نیست خود آدم انجامشان بدهد. اطرافیان زحمت اش را می کشند. یکی از آن کارها گرفتن شناسنامه آدم است، دیگری هم باطل کردن اش
دقت کردین در روز کلی سرب توی هوای تهرانو داریم استنشاق میکنیم بعد میکن سوسیس کالباس نخوریم سرطان میگیریم
دقت کردین وقتایی که غذای حاضری درست میکنی بیثشتر از وقتایی که ۲مدل غذا درست میکنی ظرف کثیف میشه؟
دقت کردین با کار خوابیدن آدمم کار دارن؟؟!! قبل 12 بخوابیم میگن مرغی؟ بعد از 12 بخوابیم میگن جغدی؟ راس 12 بخوابیم میگن بمیر بابا با این سر وقت خوابیدنت..............
چه غلطی کنیم بالاخره؟!!!!!
دقت کردین به این شعر "ميازار موری كه دانه كش است"؟؟!! اين شعر نشون ميده كه ما ايرانی ها از قديم يه جورايی كرم داشتيم...
مادر داماد: کبریت دارین؟
خانواده عروس : کبریت برا چی؟
مادر داماد : والا پسرم مي خواست سيگار بكشه...
خانواده عروس : پس داماد سيگاريه....!؟
مادر داماد : سيگاري كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سيگار مي چسبه...
خانواده عروس : پس الكلي هم هست..!؟
مادر داماد : الكلي كه نه... والا قمار بازي كرده و باخته ! ما هم مشروب داديم بهش كه يادش بره
خانواده عروس : پس قمارم بازي مي كنه...!؟
مادر داماد : آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادن...
خانواده عروس : پس زندانم بوده...!؟
مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردن...
خانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟
مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...
خانواده ي عروس : زنش !!!؟؟؟
با ماشین از کنار ی مزرعه بلال رد میشیم .. رفیقم میپرسه اینا بلالن .. ؟؟!! میگم :.. پـَـــ نــه پـَـــ ....خیارن موهاشونو بلند کردن....
پلیس می خواد ماشینو ببره پارکینگ به افسره می گم آقا تورو خدا نبر میگه ماشینو ؟؟؟؟ پـَـــ نــه پـَـــ گیتار شماعی زاده رو...
برا شام کوکو سبزی درست کردم میاد میگه: به به کوکو سبزیه؟؟؟؟؟؟ میگم : ... پـَـــ نــه پـَـــ ...ورژن جدید قرمه سبزیه به صورت mp3 ارائه شده. *
فتم کافی نت واسه ثبت نام دانشگاه آزاد,طرف برگشته میگه : "درس میخونی حالا؟"! گفتم:... پـَـــ نــه پـَـــ ....نذر حضرت ابوالفضل دارم هر سال اینهمه چرک کف دست رو بریزم تو شکم دانشگاه آزاد ....!
ماشینو بردم رو چال تعمیرگاه میپرسه خرابه؟ ... پـَـــ نــه پـَـــ ...ماشینم از ارتفاع میترسه آوردم ترسش بریزه ...!
رفتم پشت دستگاه dj وایسادم دختره وسط مهمونی اومده می گه شما dj هستی؟ گفتم :.. پـَـــ نــه پـَـــ ...کلفتم داشتم ظرف های شسته شده رو خشک می کردم دیدم این دوتا ظرف هم روی دستگاه با دستمال خشک کنم ...!
خواب بودم، بیدار شدم. یکی از دخترای فامیل 2 ساعتی میشه اومده خونمون، میگه: خواب بودی؟ میگم: ... پـَـــ نــه پـَـــ ... داشتم رو پروژه حفاری چاه نفت کار میکردم ...!
سفر با کشتی نوح خاطره انگیز ترین سفر من بود و کنسل کردن بلیت کشتی تایتانیک خوش شانسی بزرگ من بود
جملاتی از نمیر کبیر ایران آیت اله جنتی
بررسی علل اختلاف هابیل و قابیل و مرگ هابیل به دست قابیل با حضور آیت الله جنتی تنها شاهد زنده این رویداد در گفت و گوی خبری امشب ساعت ۲۲:۳۰
حالا من حواسم نبود توی گیج از خودت نپرسیدی این خونه چرا پنجره نداره؟؟؟
حضرت ابراهیم بعد از ساختن کعبه خطاب به جنتی
بر طبق آخرین اخبار از کاوشهای باستان شناسی در تخت جمشید مجسمه ای به دست آمد که به جای کلاهخود بر سر خود عمامه داشت. باستانشناسان بر این عقیده اند این مجسمه مربوط به دوران سربازی ایت الله جنتی میباشد
١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم ميشوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.
٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويتشان را به ازای چيزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصيتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآيند. مرده و زندهشان يکی است.
٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.
آدمهای معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.
٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.
شگفتانگيزترين آدمها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم، باز ميشناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگيريم قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سکوت میکنيم و غرقه در حضور آنان مست میشويم و درست در زماني که میروند يادمان میآيد که چه حرفها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
خانم باربارا والترز که از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریکاست سالها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقشهای جنسیتی در کابل تهیه کرد. در سفری که به افغانستان داشت متوجه شده بود که زنان همواره و بطور سنتی 5 قدم عقب تر از همسرانشان راه می روند.
خانم والترز اخیرا نیز سفری به کابل داشت ملاحظه کرد که هنوز هم زنان پشت سر همسران خود قدم بر می دارند و...
علی رغم کنار زدن رژیم طالبان، زنان شادمانه سنت قدیمی را پاس می دارند.
خانم والترز به یکی از این زنان نزدیک شده و می پرسد: چرا شما زنان اینقدر خوشحالید از اینکه سنت دیرین را که زمانی برای از میان برداشتنش تلاش می کردید همچنان ادامه می دهید؟
این زن مستقیم به چشمان خانم والترز خیره شده و می گوید: بخاطر مین های زمینی!!
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم . دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...
مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.
سلام
دوستان این دیگه آخرشه درسته طولانی ولی حتما تا آخر بخونید
تهیه و ترجمه : دکتر هوشنگ فاضل عضو سابق هیات مدیره انجمن ام اس کانادا و بینانگزار مرکز آموزش علوم دندانپزشکی دانشگاه آزاد - ارسال مقاله از استاد یوسف چرچی
در اکتبر سال 2001 خواهرم بیمار شد. او مبتلا به انقباض معده شده و دوره سختی را می گذراند. راه رفتن برایش طاقت فرسا شده بود و برای خروج از تختخواب متوسل به هر چیزی می شد؛ او مبتلا به چنین درد فوق العاده ای بود.